بررسى تهاجم فرهنگى و تبليغات غرب به جهان اسلام و ارائه برنامه هاى فرهنگى جامع براى مقابله با آن

بررسى تهاجم فرهنگى و تبليغات غرب به جهان اسلام و ارائه برنامه هاى فرهنگى جامع براى مقابله با آن

 

 

بررسى تهاجم فرهنگى و تبليغات غرب به جهان اسلام و ارائه برنامه هاى فرهنگى جامع براى مقابله با آن

 

حسين عينى

امام جمعه نوسود

 

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه:

تولد جديد اروپا (رنسانس) كه واكنشى نسبت به دوره سياه و دهشتناك قرون وسطى بود پرده هاى جهل و خرافه و تفتيش عقايد و ستم آن دوران مخوف را از هم دريد در واقع مديون جنگهاى دويست ساله صليبى است كه طى آن اروپائيان از نزديك با پيشرفت هاى علمى و دستاوردهاى اجتماعى و مدنى مسلمانان آشنا شدند.

 

انتقال ذخائر فرهنگى اسلام همراه با غنايم جنگى دو عامل اساسى رشد و توسعه علوم و فنون در اروپاى عقب مانده از قافله اى تمدن آن روز بود. هنگاميكه بازارهاى اروپااز توليدات صنعتى اشباع شد غرب از يك سو نيازمند سوخت و مواد اوليه و از سوى ديگر محتاج بازارهاى جديد مصرف شد.

 

شرق و بالأخص جهان اسلام درهمين هنگام از فشار دو تهاجم طولانى و بنيان كن يكى از سوى غرب (صليبها) ديگرى از خاور دور (مغولان) در امان نبود و به شدّت دچار ضعف كشمكشهاى درونى بود و بنابراين غرب منفعت طلب به راحتى ذخاير غنى و بازارهاى مصرف اين خطّه از جهان را از آن خود كرد و به همين جهت اين كشورها يكى پس از ديگرى به استعمار كشيده شد و تجارت و شركتها و صنايع اروپأيى رشد كرد و باعث رونق بازارهاى آنان گشت امّا غرب پس از سالها سلطه گرى بر مستعمرات و با آگاه شدن مردم كشورهاى تحت سلطه فهميد كه اين وضعيت در بلند مدت به منفعت او نخواهد بود با لشكركشى ها و سپس سلطه گريها بر مستعمرات به تدريج به دردسرهاى لشكركشى و بعد سلطه طلبى ها در سرزمينهايى كه مردم آن آرام آرام آگاهتر و مقاوم تر مى شدند پى برد و دريافت كه لشكركشى ها و سپس كشور گشايى ها اگر چه ممكن است در كوتاه مدت او را به برخى مقاصد برساند ولى به منافع بلند مدت نخواهد رسانيد.

 

و نيز دريافت كه دوران استعمار مستقيم بسر آمده و ناگزير بايد به شيوه هاى ديگر و نوتر انديشيد لذا استعمار نو روى آورد.

 

استعمار نو خود دو مرحله و مشخصى را پشت سرنهاد در مرحله اوّل، استعمارگران به جاى حضور مستقيم در كشور مورد نظر بر آن شدند كه تا با توسل به ترفندهاى سياسى يا توسل به زور مهره هاى نوكر مآب و دست نشانده ى خود را از ميان افراد وابسته و خائن همان كشور تا به حكومت برسانند و او با پيروى از سياستها و مقاصد و اهداف اربابان خارجى خويش خواسته هاى ايشان را تحقق بخشند كه تقريباً در تمام نيمه ى دوم قرن بيستم در اكثر كشورهاى جهان سوم و بويژه در كشورهاى اسلامى از اين شيوه استفاده شد و نمونه بارز آن رژيم طاغوتى در ايران بود كه هنوز هم در برخى از كشورها بويژه در برخى از كشورهاى عربى ـ اسلامى از اين شيوه استفاده مى شود امّا اين شيوه با بيدارى ملتها و ايستادگى مردم و هوشيارى برخى از رهبران دينى و سياسى در بعضى از كشورها رنگ باخت كه نمونه بارز آن كشور ايران اسلامى بهمين دليل به رهبرى امام خمينى (ره) بود كه موجب بيدارى مسلمانان و ساير كشورهاى جهان شد استعمار ناگزير در صدد طرح و برنامه اى جديدتر بر آمد كه مى توان از آن به مرحله اى دوم استعمار نو يا تهاجم فرهنگى تعبير نمود.

 

نخست در اين مرحله نيروهاى فعّال و جوان اين جوامع با فرهنگ خود بيگانه شوند كه البته اين مهم با صدها ترفند پيگيرى مى شود هنگاميكه اين امر صورت گرفت و جوان از گذشته خود بريده شد و با مواريث گرانقدر فرهنگ و سنت خود بيگانه گشت، زمينه براى رنگ پذيرى و القاى فرهنگ بيگانه به وجود مى آيد پس تمام سعى دشمن در جوامع اسلامى نخست بر دين زدائى از طريق انزواى علما و روحانيت و ترويج فساد و فرقه گرايى و حتّى خط و زبان براى ايجاد گسستگى با مواريث فرهنگ اسلامى متمركز شده و سپس به تحقير مفاخر علمى گذشته و دستاوردهاى آنان و استعدادها و توان موجود در مردم مى پردازد و در نتيجه يك نوع بى هويتى فرهنگى را ايجاد مى نمايد، امروزه بسيارى از مناسبات فردى و اجتماعى ملتهاى مسلمان تحت تأثير جدّى فرهنگ غرب است. مفهوم و معناى تهاجم فرهنگى غرب و استكبار به معناى نابودى و ازبين بردن فرهنگ اسلامى و اسارت يك ملّت و هجوم براى بى اعتقاد كردن مردم بويژه نسل جوان به دين و فرهنگ اصيل اسلامى است; و به يك معنا حركتى سياسى فرهنگى اجتماعى و اقتصادى براى أجراى مقاصد خاص و كم رنگ كردن حركتها و نهضتهاى اسلامى انقلابى است، كه امروزه استكبار را به وحشت و واهمه انداخته است.

 

پوشيده نيست كه درميان كشورهاى اسلامى هيچ بنياد فرهنگى ويژه اى كه بتواند براساس مبانى و منابع دينى منبعث از قرآن و سنت رسول گرامى اسلام به شناخت اساسى فرهنگ مدنيت غربى و نقدآن بپردازد و درعين حال شناخت خوبى درباره سير تفكر در غرب و نحوه تحوّل و دگرگونى آن در طول تاريخ داشته باشد، و جود ندارد. بايد پذيرفت كه اطلاعات سطحى و عدم درك عميق از مسايل فرهنگى يكى از مشكلات فعلى است تنها از طريق بنياد قوى فرهنگى است كه مى توان پاسخهاى لازم را براى سئوالات مبتلا به جهان معاصر ارايه كرد و درك درستى از عالم مبتنى بر باورهاى دينى را بدور از هر نوع شائبه غرب زدگى به كودكان و نوجوانان منتقل نمود.

 

امروزه اگر چه غرب از سالهاى بالندگى خود در حوزه هاى نظرى قرون و هجده و نوزده دور شده و در مدنيت نيز روى به ابتذال دارد امّا بسيارى از كشورهاى اسلامى بدون توجه دوران گذشته فكرى و فرهنگى خود منفعل در برابر تمدن مادى غرب گام به گام از سنتها و شيوه هاى بومى و ملى و رسوم و عادات خويش دورمى گردند وحتّى بر آنند تا با اوج توسعه فرهنگى به سبك و سياق غرب در حوزه نظرى هر چه زودتر به توسعه اقتصادى و مادى دست پيدا كنند. متأسفانه در كشورهاى اسلامى بسيارى از وجوه مدنيت اعم از معمارى و شهرسازى، مناسبات ادارى و اجتماعى، ورزش، تغذيه، معاملات اقتصادى، مسايل حقوقى وبسيارى از امور تحت تأثير اصول نظرى و شيوه هاى عملى به عاريت گرفته از غرب و رقابت در ميدان بزرگ توسعه يافتگى و مدرنيته بسيار حساس، حياتى و ضرورى جلوه كرده است.

 

در اين دوران غرب سعى در بى رونق كردن مساجد و رونق بخشيدن به مراكز فساد و فحشا در كشورهاى اسلامى داشته و تلاش دارد با القاى تجددگرايى، آثار معنوى و هويت دينى را از جوامع اسلامى زدوده و از اسلام جز نامى باقى نگذارد.

 

خلاصه در قرن أخير اسلام از هر طرف مورد تهاجم همه جانبه دشمنان قرار گرفته، خيانتهاى حكام و سلاطين به جنبشهاى اسلامى و مبارزه با اسلام گرايى و بنيادگرايى لكه ننگى است پيشانى طاغوتيان دوران و استكبار و استعمار و عوامل آنها كه پس از خاتمه هر جنگ جهانى فاتحين بر سر تقسيم ممالك اسلامى معامله كرد، و عوامل دست نشانده را تنها در حفظ منافع آنان مى كوشيدند به كارگماردند.

 

رسوخ فرهنگ غرب بدست عوامل فوق و جذابيت دستاوردهاى مادى تمدن غرب و سروصداى تكنولوژى طى چند دهه اخير بيش از آن بوده است كه ساكنان سرزمينهاى غير اسلامى فرصت مطالعه جدّى تاريخ  فرهنگ غرب را داشته باشند چه، همواره غرب را از وراى جلوهاى تكنيكى اش به تماشا نشسته اند همچنانكه متأسفانه شرق و تفكر و فرهنگ و ويژگى اش را هم از زبان شرق شناسان غربى شنيده اند و داورى انديشمندان فرنگى را ملاك و معيار قرارداده اند از اين رودانسته و ندانسته خود را با سيرت غرب منطبق ساخته اند.

 

اگر چه انفعال در برابر تفكر، فرهنگ و تمدن غرب را در همه وجوه حيات ملتهاى مسلمان مى توان ديد امّا مهمترين موضع تأثير پذيرى و بارزترين نقطه نفوذ فرهنگ غربى را در نظام تعليم و تربيت اين ملتّها مى توان مشاهده كرد

 

به عبارت ديگر رخنه فتور و سستى در نظام تعليمى و تربيتى هر ملت امكان بسط تفكر و فرهنگ بيگانه در بين آنها را فراهم مى سازد بتدريج در ميان ديگر مناسبات فردى و اجتماعى آنها راه مى يابد يعنى دستگاه تعليم و تربيت نقش اصلى انتقال و تفكر را ايفا مى كند و دست پرورده هاى آن دستگاه هر يك به سهم خود عامل اجراى آموخته ها و تحقق طرحها و برنامه ها در صورتهاى مادى و مناسبات عملى مى شوند. بايد پرسيد آيا كشورهاى اسلامى طى 150 سال اخير قادر به ايجاد تحولى اساسى در نظام تعليم و تربيت خود بوده اند؟. آيا تاكنون نقدى جدّى در باره فرنگ و تفكر غرب به عمل آورده اند؟.

 

آيا چنين نيست كه همه تقسيمات علمى رشته هاى تخصصى دانشگاهى، نظام آموزشى، روش تربيتى و حتى آراى علماى جامعه شناسى، اقتصاددانان، روان شناسى و غيره را جزو بديهات اوليه پذيرا گشته ايم؟ بحران درمسايل و مباحث نظرى در ميان ملتها دير يا زود تبديل به بحران فرهنگى مى گردد. بحران دهشتناكى كه همه فرهنگ و ادب اسلامى را از هم پاشيده و به مخاطره مى اندازد.

 

همان كه بنياد مدنيت را نابودساخته و ابتذال و تباهى را در همه مناسبات فردى و جمعى ملت ها مى گسترد.

 

ابتذال منتشر در ميان معاملات و دادوستدهاى شهرى و بحران اخلاقى همواره نتيجه طبيعى بحران درمباحث نظرى اند; لذا لازم است اقدام اساسى براى راه اندازى جهاد فرهنگى براى مقابله با تهاجم فرهنگى به عمل آيد و براى حل معضلات و مشكلات فرهنگى و نظرى و در امان نگهداشتن جوانان از الحاد و تهاجم غرب نيازمند به اقدام جدى و اساسى مى باشيم. بى شك براى نابودى اين شبيخون فرهنگى همه جانبه تمام دستگاههاى فرهنگى اسلامى، برنامه سازان ، مؤلفان، محقّقان، پژوهشگران، فليم سازان، اديبان و بالاخره دولتهاى اسلامى براى منطبق ساختن برنامه ها و عرضه راه حلهاى مناسب با شئونات دينى، نيازمند تلاش وسيعى هستند تا با هوشيارى تمام گام به گام اعمال و اقوال خود را بر پايه نظام نظرى استوار سازند و اين همه در گرويك جهاد فرهنگى بزرگ است كه همه همتهاى بزرگ را به همراهى و مساعدت مى طلبد تا از آن پس بسيارى از سرمايه هاى مادى و معنوى سرزمينهاى اسلامى مصروف زدودن آثار سو ءتهاجم بى وقفه غرب و غرب زدگان نشود. بى ترديد سلطه استكبار جهانى و عوامل داخلى آنها بر امور فرهنگى، منطقى ترين و در عين حال شيطانى ترين طريق بود كه مى توانست امكان موفقيت در اين جنگ جديد را دو چندان سازد; بويژه در طى سالهاى متمادى زمينه هاى لازم در اين رابطه فراهم شده بود و اذهان بسيارى از تعليم يافتگان نظام آموزشى غربى و خصوصاً روشنفكران، اهل ادب و قلم بدان آلوده شده بود بخشى از اين حركت حساب شده تهاجمى به احيا و اعتبار بخشيدن دوباره به انديشه باز مى گشت كه طى يكصد و پنجاه سال تفكرات امانيستى روشنفكر مآبانه را در ميان تعليم گيرندگان نظام مدّرسى و دانشگاهى جديد و هنرمندان و نويسندگان ايجاد كرده بود و با وجود اين زمينه مهيا، تنها تزريق اعتبار اجتماعى، امكانات مالى و غيره كافى بود تا ديگر بار آن را در قالب آثار جديد و بارنگ و لعابى نوين احياء نمود. اما حركت دوم تبليغ زندگى مصرفى، رفاه زدگى و ماشنيسم بود كه اين نيز طى حكومت سى چهل سال پهلوى جاى خويش را در ميان مردم ايران بازكرده بود و براى اين امر نيز عوامل و ابزار لازم فراهم مى آمد. انتشار فيلمهاى مبتذل ويديويى، مواد مخدر، موسيقى مبتذل، تأتر و كاباره ابزار تهاجمى بودند كه تمامى درها را براى ورود سربازان مُهاجم فرهنگ و تمدن الحادى غرب مى گشودند. توزيع هزاران دستگاه و يديو به گونه اى كه اينك بى اغراق يكى از منابع اصلى تغذيه فرهنگى به حساب مى آيند، پخش ميليونها نسخه از فيلمهاى ويديويى، انتشار ميليونها نسخه از مجلات وكتب ادبى و فرهنگى كه در زمره مصاديق بارز كتب ضلال به حساب مى آيند، توزيع شكلاتها و آ دامسها حاوى عكسهاى مبتذل بسيارى از بازيگران سينماى تجارى و مبتذل تركى و هندى و آمريكايى است، چاپ و طراحى برروى لباسهاى كودكان و نوجوانان و تابلوهاى تبليغاتى بسيارى از نمونه هاى بارز تهاجمى غرب واستكبار هستند كه مى تواند بتدريج باعث قطع ارتباط نسل جوان از هويت معنوى و ملى خود گردد و با سلب اعتماد به نفس آنان تمايل به دنياى رنگين غرب را بسان مدينه آرمانى در چشمشان جلوه گر سازد; و طبيعى است كه در صورت موفقيت اين سپاه مهاجم نياز به شليك حتّى يك گلوله هم نيست چرا كه در اين سوى نبرد هيچگونه مقابله اى صورت نگرفته است. بديهى است بدون آگاهيهاى فرهنگى و دينى و اجتماعى دقيق، امكان تبين و روشنگرى در حيات فردى و جمعى پديد نمى آيد و در نتيجه متوليان أمور سياسى و اجتماعى نيز در برنامه ريزيهاى خود هرگز به نتايج مطلوب نخواهند رسيد و بسيارى از نيروهاى انسانى و امكانات مالى جامعه ازبين خواهد رفت; بنابراين براى جلوگيرى از مخاطراتى كه پيروان دين مبين اسلام و جهان اسلام را تهديد مى كند آگاهى بر سير تفكر و انديشه هاى اجتماعى و نحوه بروز و ظهور آنها در آثار مختلف ادبى و هنرى اجتماعى ضرورت دارد. بدنبال هشدارهاى مقام معظم رهبرى در اين زمينه اگر چه اعلاميه هاى بسيارى مبنى بر تائيد نظرات ايشان منتشر گشت و اقداماتى در جهت توقف و كنترل اين جريان انجام شده است، ليكن عوامل خارجى و داخلى اين تهاجم هنوز هم به  راحتى هر چه تمام تر اهداف خويش را پى مى گيرند و با گسترش امكانات و متنّوع ساختن فعاليتهاى خود تمامى ارزشهاى معنوى و باورهاى دينى را مخدوش مينمايند.

 

اعلام حمايت برخى از مسئولان كشور از بيانات مقام معظم رهبرى در باره تهاجم فرهنگى اين انتظار را ايجاد مى كرد كه اقداماتى جدّى دراين باره انجام شود بخصوص كه گذر زمان وجوه گوناگون اين تهاجم را بيش از پيش منعكس مى ساخت، ليكن درگير ساختن اين اقدامات به برخى از مسائل سطحى حكايت از فقدان دركى عميق از اين امر خطير دارد. به جرأت مى توان گفت كه امروزه دانشجويان و جوانان على رغم آنكه كه در حساس ترين برهه از زمان بسر مى برند مصاديق اين تهاجم را جزء در موارد كاملاً واضح و سطحى نمى شناسند.

 

جوانان همواره بواسطه آنكه آينده سازان هر جامعه اى به شمار مى آيند بيشتر طرف توجّه و نشانه قرار مى گيرند و تمامى گروهها و مكاتب نيز سرمايه گذارى براى آنان را از مهمترين بخش هاى فعاليتهاى خود مى دانند و نظامهاى استكبارى بخوبى بدين نكته واقفند كه تجمع نيروى جوان و تفكر معنوى ايشان از آنان بمب خطرناكى را مى سازد كه مى توان بيشترين ضربه را به اركان فرهنگ و تمدن استعمارى و استكبارى وارد آورد. متأسفانه امروزه اساس بسيارى از مقالات منتشره در اكثر مطبوعات و مباحث رسمى كلاسهاى درسى دانشگاهى بر مبناى وارد ساختن تشكيك در آگاهى و معرفت دينى است; كه اين امر بتدريج جوانان را در هر ديار مهياى نمازگزاران بر قبله گاه غرب مى نمايد.

 

بايد توجّه داشت كه  مرعوب شدن در برابر دستآوردهاى تكنيكى غرب و مبنا قرار دادن دريافتهاى عقل و انديشه غربى براى بررسى امور جهان و انسان جز غلطيدن جهان معاصر درتاريخى كه غرب اينك مبتذل ترين صورت آن را پشت سر مى گذارد، نيست اما شناخت كفر معاصر به همان اندازه كه پيچيده مى نمايد ضرورى به نظر مى رسد; خصوصاً طلاب جوان و دانشجويان در رأس ديگر گروههاى اجتماعى فرهنگى، نيازمند غور در اين امر مى باشند زيرا كه عدم شناخت دقيق غرب و مبانى فكرى و فلسفى آن موجب مى شود كه هر بار وجهى از آن نمايان شود.

 

جنگ جديد فرهنگى، مقابله اى جدّى را مى طلبد كه در اول قدم، شناخت همه جانبه تهاجم، شرطى اساسى است و بايد دانست با هر روز تعلل در اين رابطه ما شاهد نابودى بسيارى از جوانان خواهيم بود. اين ميدان جولانگاه جوانى كه بسرعت تبديل به نيروى مناسب جهت تحقق اهداف ديگر دشمن خواهد شد. با كمال تأسف شرايط ويژه حاكم بر ادوار گذشته و جدائى جغرافياى و سياسى ملل مختلف از هم سبب شد تاحدى سرنوشت اقوام جدا از هم رقم زده شود. به عبارت ديگر پيوند سرنوشت ملل مختلف با سرنوشت دنياى غرب در يكى دو قرن اخير نه حاصل جنگ نظامى در ميدانها بلكه محصول پيگيرى قوم غربى بود كه فقدان مردان بزرگ اهل تفكر و در كنار آن ضعف و فتور راه يافته در فرهنگ گذشته اقوام غير غربى پابه پاى برنامه هاى اقتصادى و نظامى غرب، امكان اضمحلال بيشتر اين اقوام و ملل را فراهم آورد.

 

امروزه وقتى پاى از مرز كشورى بيرون مى گذاريد مشاهده مى كنيد كه بيشتر امور سياسى اجتماعى فرهنگى و حتّى نوع معيشت ملل غرب زمين الگوى ديگر ان قرار گرفته است.

 

در آكادميهاى يكدست با نظام آموزشى واحد به تحصيل مى پردازند در بناها و ساختمان هاى هم شكل و مشابه روزگار مى گذرانند و در تكاپوى امر معاش، از ابزار و وسايل يكدست و يك شكل بهره مى جويند. گويى كه در تلاش مستمر، رسيدن به مدارج جامع غربى را در رأس اهداف خويش قرار داده و عقب ماندن از آن را به مشابه در افتادن در منجلاب بدبختى و نيستى تلقى مى كنند. بى شك اين جوامع پيش از آنكه كاملاً پذيراى سيستمهاى اجرائى واجتماعى مغرب زمين شوند، تغييرات و تبدلات را در فرهنگ خويش وارد كرده اند كه پس از آن ناگزير تن به يك همزيستى مسالمت آميز با فرهنگ وارداتى و مظاهر مادى آن داده اند. بدين معنى كه تصور كرده اند با پذيرش غرب، قادر به در امان ماندن از تبليغات سوء آن خواهند بود. لذا از اين ديدگاه با تفكيك در امر مادى و معنوى از هم، تن به يك زندگى خاص داده اند، كه بى ترديد در اين ميانه موفق به أخذ كامل غرب و دستاوردهاى مادى آن شده و نه موفق به حفظ و حراست از تمامى شئونات فرهنگى و ادبى خود.

 

اين نكته سزاوار دقت است كه دوره جديد غرب كه با رنساس آغاز گرديده تا به امروز نيز به صورتهايى از فرهنگ و تمدن در سراسر جهان گسترش يافته است، از جهان بينى خاصى مدد مى گيرد كه عدم توجّه بدان، هر نوع تحليل و تفسير را پيرامون مسايل مبتلا به انسان امروز به انحراف مى كشد. اومانيسم يا مذهب اصالت بشر در برابر اصالت حق در تلاشى سخت به بشرى كردن همه أمور مى پردازد و احكام انسان را جايگزين احكام الهى مى نمايد. اين تعريف از انسان، درون مايه و بنياد جهان بينى تاريخ جديد غرب مى گردد كه با گذراز مراحل مختلف خود موفق به ساختن و پرداختن فرهنگ جديد و تمدن معاصر مى شود.

 

رنسانس نخست در ايتاليا و سپس در فرانسه و انگليس و ساير ممالك اروپايى ـ غربى نظام نظرى خود را گسترده ساخت. اين تندباد بى امان، با گذر از آثار شعرا، نمايشنامه نويسان، سياستمداران، اقتصاد دانان و نظريه پردازان عالم اخلاق كليه شئونات فرهنگ پيشين را درهم ريخته و پايه هاى فرهنگ خويش را مستحكم ساخت. نفى عبوديت و انكار غيب و اصالت انسان موجبات شكل گيرى مدنيتى را فراهم آورد كه در دوره جديد غرب جانشين مسيحيت قرون وسطى شد وبه سرعت بدل به شيوه اى گرديد كه تمامى عرصه ها را در نورديد و همه ابناء بشر را به كيش خود فرا خواند.

 

و اين نتيجه طبيعى سيرى بود كه بشر غربى با تشكيك در معرفت دينى و تكيه بر حواس ظاهرى در شناخت عالم پيرامون آغاز كرده بود.

 

آنها مذهب گريزى را يكى از مقدمات ضرورى نيل به ترقيات مادى بشمار آوردند برنامه هاى خويش را با نفى فرهنگ دينى، حمله به باورهاى مذهبى، و اعلام آزادى انسان از تعهدات دينى دنبال نمودند و با انتقاد از تمامى مقدمات فرهنگ اسلامى، نسبى بودن اصول اخلاقى و معرفت دينى را ترويج كردند. شيفتگى در برابر فرهنگ و تمدن غرب و تصور اين كه رهايى از جهان بينى دينى مى تواند ملتهاى مسلمان را به جرگه روشن انديشان اهل تمدن وارد سازد، برخى منتقدان امور اجتماعى و قلم بدستان اهل ادبيات را سبب شد از تمامى حوادث پيرامون خود غفلت ورزيده و بدون تأمل در موقعيت تاريخى غرب و سير رو به انحطاط آن، نزديكى به فرهنگ بين المللى و دورى  گزيدن از ايدئولوژى ها را تجويز نمودند. تحولات مادى غرب بسيارى را د ركام خويش كشيد.

 

از اين  رواست كه جوانان ما امروز رو به غرب آورده و ارزشهاى دينى را نفى مى كنند.

 

امروز بوضوح مى بينيم و جهان شاهد آن است كه استكبار جهانى و رژيم صهيونيستى عليه دين و مذهب امت اسلامى و منزوى كردن آن از هيچ تلاشى فروگزار نمى كنند، و تجربه آنان اين بوده و هست كه در هر كجا بحث اسلام و نهضتهاى اسلامى جدى بشود بلا فاصله با آنجا حمله و رشده و به بهانه هايى، اسلام گرايى و اصول گرايى را تروريسم قلمداد نموده و با آنها جنگيده و شعار جدايى دين از سياست را دراين كشورها تحقق مى بخشند.

 

بايد گفت باكمال تأسف اين همان بدبختى و خسران بزرگى است كه مسلمانان و جهان اسلام بدان گرفتار شده اند كه از روز اول بعلّت بى توّجهى به اصل و بنياد دين پيش آمد و هر چه زمان پيش برود و علم و تمدن كامل تر گردد و دولتها و كشورها مجهّزتر گردند، كشورهاى اسلامى ضعيف تر و ناتوان تر وابسته تر و عقب مانده تر مى شوند چرا، چون براى همه مسلمانان روشن شده است كه قدرتهاى استكبارى با اسلام و مسلمين نمى سازند و دشمن سرسخت آنان مى باشند لذا بر تمام مسلمانان جهان واجب و ضرورى است كه تمام تلاش و مبازره خود را براى احياى دين اسلام و زنده نگهداشتن فرهنگ اصيل اسلامى بكارگيرند و براى نابودى و منزوى كردن حركت استكبارى و فرهنگ غرب كه منشأ تمام معضلات و سدّ راه نشر فرهنگ اسلامى و به وجود آمدن اتّحاد و هماهنگى ميان مسلمين است، اقدام جدّى نمايند، و بوظايف خود در مقابله با تهاجم فرهنگى و جهاد و كوشش براى حفظ  و حراست از حاكميت دين خدا و ايمان و معنويت عمل كنند.

 

وظايف ملتهاى مسلمان بطور اختصار در برابر تهاجم فرهنگى را مى توان در چند نقطه بيان كرد:

 

1 ـ اولين پايه اى كه اجتماع اسلامى برآن استوار مى باشد عقيده توحيد اسلامى است زيرا مهمترين مسئوليت جامعه اسلامى تثبيت و پاسدارى و گسترش بخشيدن به عقيده اصلى دين مى باشد كه ميراث و رسالت همه پيامبران و سازنده و وحدت بخش بوده و با تخريب و تفرقه سر ناسازگارى دارد.

 

2 ـ تزكيه نفس و خودسازى و زنده نگهداشتن قلب به ذكر و ياد خدا يكى از عوامل پيروزى است.

3 ـ وحدت و اخوت ميان مسلمانان بزرگترين نقش را در مقابله با فرهنگ استكبار و غرب دارد زيرا جامعه اسلامى بنيانش بر اخوّت و برادرى استوار مى باشد و در عرصه باورهاى ايمانى عبادات و شعاير اسلامى مفاهيم فكرى فضائل اخلاقى و رويكردهاى معنوى آداب و روش دينى فرهنگ اجتماعى ارزشهاى انسانى و اصول قانون گذارى يك پارچه و هماهنگ مى باشد.

4 ـ ايجاد تحول و دگرگونى اساسى در نظام تعليم و تربيت جوانان و نوجوانان ضرورى مى باشد.

5 ـ ارتباط انديشه هاى دينى هماهنگ با جامعه اسلامى در راستاى احترام و گسترش بخشيدن به دين عقيده در عقول و قلوب مردم و تربيت نسل نوپاى مسلمان بر مبناى آن و روشنگرى و تبين همه جانبه اسلام براى نسل امروز و نوآورى مسائل اخلاقى و معنوى مسلمانان بايد بوجود بيايد.

6 ـ پاسخگويى صريح به سنگ اندازيها و تهمتها وشبه هاى گمراهان.

7 ـ تبليغ علنى و نقد جدّى عليه حركت استكبار و فرهنگ مبتذل غربى.

8 ـ تشكيل هسته اى از نخبگان و دانشمندان در جهان اسلام جهت نشر فرهنگ اسلامى و راه اندازى جهاد فرهنگى عليه تهاجم فرهنگى و مقابله با آن.

9 ـ شناخت دشمن و توطئه هاى آن و شناخت عمق تهاجم فرهنگى و برنامه ريزى دقيق براى مقابله با آن.

10 ـ كنار گذاشتن اختلافات فقهى و تعّصبات در مورد مذاهب اسلامى و كشمكشهاى لفظى و كينه توزى جهت ايجاد اتّحاد و همبستگى كه يكى از راه كارهاى جلوگيرى از تهاجم فرهنگى مى باشد.

11 ـ مطالعه و خواندن كتب حاضر و مطالب مفيد و سودمند آن در لزوم زمينه وحدت و همبستگى و پرهيز از انواع اختلاف و رقابت هاى ناسالم براى مسلمانان به خصوص دانشمندان و دعوت به تقريب بين مذاهب و فرق اسلامى.

12 ـ پرداختن به مشكلات مسلمانان و همكارى در باب مشتركات ميان مذاهب اسلامى، حسن ظن به يكديگر و گفتگوى دوستانه تا رسيدن به يك امت واحده اسلامى در مقابله با دشمنان.

 

وآخر دعوانا ان الحمد لله ربّ العالمين